چوتکدرخت جدامانده،درفراسویمکه گم شدازنظرعابران،گل وبویمنمی رسدبه کنارم مسافری ازراهکه بادمی وزد ازهردقیقه،بررویمبه شاخه شاخه ی من،برگ وباری اکنون
نیستدچاروقفه ی پاییزی ام ،نمی رویمبرای توکه عزیزمنی،دراین ایامترانه،یاغزل وچامه ای،نمی گویم
نسیم وزمزمه ای نیست،بعدازاین،ازمنکه گردبادم وبردورخویش ،می مویمبه غیرشروبدی،چون نکرده ای باماامیدخیروامان،ازغریبه می جویمکه تابه گوش کسی ،شرح رنج مانرسدکشانده اند،به دهلیزهای نه تویمچه کرده ای!که دراین سالیان فرصت سوزطریقه ی تونشد،راه ورسم والگویمکسی که بادل وجان،پروراندمش ،آخرگذاشت،خنجرخونریزخود،به پهلویمنصیب ما،همه،اززندگی،بداقبالیستنداشت فایده ای،کوشش وتکاپویمامیدعافیت،اما،نرفته است ازیادکه تاچه بهره دهد،داد،درترازویممحسن بافکرلیالستانی،اردیبهشت ۱۴۰۱ شعر ها و یادداشت های محسن با فکر ...
ما را در سایت شعر ها و یادداشت های محسن با فکر دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : 1mohseenbafekr0 بازدید : 206 تاريخ : جمعه 9 ارديبهشت 1401 ساعت: 12:15